دانلود ترجمه ریدینگ های زبان انگلیسی دوم دبیرستان
واشو و معماها (پازل ها )
واشو یک میمون است او در یک آزمایشگاه زندگی می کند . آزمایشگاه محلی است که مردها و زن ها روی میمون ها و سایر جانواران مطالعه می کنند . آنها روی حیوانات مطالعه میکنند که بفهمند چطور یاد می گیرند . روزی یک مرد معمایی ( پازل ) را در قفس واشو گذاشت . واشو مجبور بود معما (پازل ) را از یکدیگر جدا کند . هر دفعه که آن را درست انجام می داد ، مرد یک تکه موز به او می داد . آن پاداش او بود . واشو تکه های موز را نمی خورد . او فقظ آنها را آنجا می گذاشت . مرد معما را سخت تر کرد . اما واشو به زودی یاد گرفت آن را از هم جدا کند . سپس موزهای آن مرد تمام شد . حالا چه ؟ آیا او بدون پاداش به حل معما ادامه می داد ؟ واشو به او نگاه کرد . او(واشو ) منتظر ماند . مرد معمای بعدی را به او داد . واشو آن را از هم جدا کرد . سپس یک تکه موز را برداشت او آن را از قفس برای مرد بیرون گذاشت . و این ( موضوع ) همچنان ادامه یافت . مرد معمایی به واشو می داد و او ( واشو ) یک تکه موز پس می داد . او ( واشو ) ادامه داد تا اینکه همه موزها را پس داد . واشو آن روز معماهای جدید زیادی یاد گرفت و آن مرد هم چیزی آموخت . او فهمید بعضی از میمون ها معما را فقط برای بدست آوردن غذا حل نمی کنند . آنها معماها ( پازل ها ) را به خاطر سرگرمی حل می کنند ( انجام میدهند ) . درست مثل من و شما .
درس دوم
طرف دیگر ماه
آیا شما می دانستید که یک طرف ماه همیشه روبه زمین است ؟ مردم سالهای زیادی به ماه نگاه می کردند و فقط یک طرف آن را می دیدند به نظر می رسید که طرف دیگر ماه یک راز باشد . اما طولی نکشید اوضاع تغییر کرد . مردم درباره آن طرف ماه که می توانستند ببینند زیاد می دانستند . آنها می دانستند آن (ماه ) هوا ، آب یا زندگی گیاهی ندارد . آن کوههای بلند و جاهای مسطحی به نام دریا داشت . حفره های زیادی روی آن وجود داشت . حفره ها به وسیله تخته سنگهای خیلی بزرگی ساخته شدند . تخته سنگ ها از فضا روی ماه افتادند . بعضی از حفره ها خیلی وسیع بودند . آنها دیواره هایی به بلندی ساختمانی های بلند داشستند . اما طرف دیگر ماه چطور ؟ آن شبیه چه بود ؟
در سال 1959 یک سفینه روسی به دور ماه چرخید هیچ انسانی داخل سفینه نبود . اما دوربینهایی وجود داشتند که عکس هایی از طرف دیگر ماه می گرفتند . بعداً سفینه های دیگر عکس های بیشتری گرفتند . ما دیدیم که طرف دیگر ماه بسیار شبیه طرفی است که ما همیشه می بینیم . اما آن حفره های بیشتری دارد . آن جاهای مسطح کمتری دارد . بنابراین شما اکنون آنچه را مردمی که قبل از 1959 زندگی می کردند (و) نمی دانستند ، می دانید .
شما میدانید که در دوطرف ماه چیست !
درس سوم
شهر اسباب بازی هلند
شاید شما هواپیما یا اتومبیل های اسباب بازی ساخته اید . شاید شما مزارع اسباب بازی را دیده باشید . در هلند یک شهر اسباب بازی است . در ان شهر ساختمانها کوچک هستند . اما تعداد زیادی از آنها ( ساختمان ها ) وجود دارد . شما میتوانید در تمام خیابانها قدم بزنید اما ممکن است سه ساعت طول بکشد . آن نشان می دهد شهر چقدر بزرگ است . شهر از نمونه های کوچک ساخته شده است . ( در شهر ) مغازه و مزارع وجود دارند . مدرسه و کلیسا ( نیز ) وجود دارد . مردم اسباب بازی (آدمکها ) خیلی کوچک هستند . آنها خیلی از انگشت شست شما بزرگتر نیستند . خانه ها خیلی بلند نیستند . آنها ممکن است تا کمر شما برسند در یک پارک یک چر خ وفلکی وجود دارد که شما می توانید در دستتان نگه دارید . یک فرودگاه در شهر اسباب بازی وجود دارد که هواپیماهایش به اندازه واگن یک بچه هستند . قایق های کوچک در کانالهایی که در حدود یک پا عرض دارد حرکت می کنند و اتوموبیل ها با سرعت در بزرگراهها حرکت میکنند . قطارها روی ( در امتداد ) ریل های کوچک حرکت می کنند . حتی یک کالسکه طلایی وجود دا رد . آن در حدود یک پا طول دارد 8 اسب کوچک آن را می کشند . هنگام شب شهر روشن می شود . هزاران لامپ روشن کوچک وجود دارد . آنها شهر را روشن می کنند . این شهر برای دخترهایی که خانه های عروسکی را دوست دارند ، و پسرهایی که با قطارهای اسباب بازی بازی میکنند ساخته شد . و برای هر مرد یا زنی که زمان بچگی را به یاد می آورد .
درس چهارم
چارلز دیکنز و بچه های کوچک
سالهای خیلی پیش بچه های خانواده های فقیر مجبور بودند تا ساعت های زیادی کار کنند . آنها مجبور بودند خیلی سخت کار کنند . آنها در معادن ذغال سنگ و کارخانه ها کار می کردند . آنها پول زیادی بدست نمی آوردند . کارفرماهای آنها با آنها ظالمانه رفتار می کردند . برای بچه های کوچک زندگی وحشتناکی بود . بسیاری از آنها مریض می شدند و می مردند . بعضی از این بچه ها فقط هفت سال داشتند . چارلز دیکنز در آن روزها کتاب می نوشت . او برای بچه های کوچک فقیری که در انگلستان ، جایی که او ( چارلز دیکنز ) زندگی می کرد ، احساس تاسف می کرد . بنا براین او داستانی نوشت . آن داستان درباره پسر کوچکی بود که مجبور بود از صبح تا شب کار کند . اسم آن پسر « الیور تویست » بود . الیور بیچاره ! تمام چیزی که هر روز برای خوردن بدست می آورد سه کاسه سوپ آبکی بود . و او مجبور بود خیلی سخت کار کند . مردم وقتی این کتاب را خواندند گریه کردند . آن داستان غم انگیزی بود . آنها می دانستند الیور یک پسر کوچک واقعی نبود . اما آنها همچنین می دانستند که پسرها و دخترهای واقعی درست مانند الیور وجود دارند . آنها قوانینی را به وجود آوردند که بچه ها مجبور نباشند آنقدر سخت کار کنند . آنها قوانینی وضع کردند که می گفت نوجوانان نباید اصلاً کار کنند . امروزه وادار کردن بچه ها به کار در معادن و کارخانه ها خلاف قانون است . چارلز دیکنز کمک زیادی کرد . کتاب او به مردم نشان داد که چه چیز وحشتتناکی در جریان بود . چارلز دیکنز دلیل خوبی برای کمک به آن بچه ها داشت . او وقتی یک پسر بچه بود مجبور بود برای کارکردن از خانه بیرون برود . او فقط ده ساله بود . او کتابش را نوشت تا اینکه بچه های دیگر بتوانند زندگی بهتری داشته باشند .
درس پنجم
پیرمرد کوچکی که نمی توانست بخواند
زمانی پیرمرد کوچکی بود که نمی توانست بخواند . او هرگز نمی خواست یاد بگیرد . همسر او همه غذاها ( مواد غذایی ) را می خرید . پیرمرد کوچک در خانه می ماند و از چوب اسباب بازیهای چوبی قشنگی می ساخت . بچه ها اسباب بازیهای او را دوست داشتند و به او نامه می نوشتند تا این حرف را بگویند . اما پیرمرد نمی توانست نامه های آنها را بخواند . روزی همسرش مجبور شد به سفری برود . اوگفت :« شما باید امشب به فروشگاه بروید و غذایتان را بخرید . » سپس با او خداحافظی کرد و رفت . پیرمرد به فروشگاه رفت . ردیف های زیادی از قوطی و ردیف های زیادی از جعبه های بدون عکس وجود داشت . آنها چه بودند ؟ پیرمرد نمی دانست و دوست نداشت بپرسد . او چیزی شبیه به یک قوطی سوپ و یک جعبه اسپاگتی خرید . او چیزی شبیه یک جعبه شکر ، سوپ مرغ و یک کارتن شیر خرید . پیرمرد به خانه رفت و گفت : « من گرسنه هستم ، مقداری سوپ خواهم خورد . » او یک قوطی کوچک را باز کرد . سوپ پیاز ! او گفت :« خیلی بد » ، از سوپ پیاز متنفرم . « او آن را کنار گذاشت . او جعبه بزرگی را که شبیه جعبه اسپاگتی بود باز کرد . اما نوعی کاغذ در آن جعبه بود . پیرمرد گفت : « بدشانسی » ، فکر می کنم بخوابم بهتر باشد . » تا صبح روز بعد خیلی گرسنه اش بود . او از رختخواب بیرون پرید و جعبه گردی را باز کرد . آن پر از چیز سفید رنگی بود . پیرمرد آن را چشید « اوه ، فکر کردم این سوپ مرغ است . » سپس یک جعبه آبی را باز کرد ، آن نیز پر از چیز سفید رنگی بود . او آن را نیز چشید . او با اندوه گفت : « صابون » چه کسی میخواهد صابون بخورد ؟ او وقتی رفت شیر بخورد ، متوجه شد که خامه خریده است . او خامه دوست نداشت اما گرسنه بود ، بنابراین آن را خورد . آن شب وقتی همسرش برگشت به او گفت که چطور همه قوطی ها ، کارتن ها و جعبه را اشتباهی خریده بود . او گفت : « لطفاً خواندن را به من یاد بدهید . » بنابراین همسرش به او خواندن را یاد داد . حالا وقتی اسباب بازیهای زیبایش را از چوب می ساخت ، می توانست نامه هایی راکه بچه ها به او می فرستادند ، بخواند . و او دیگر هرگز گرسنه نماند .
درس ششم
سکسکه ، سکسکه ، سکسکه
شما هرگز نمیدانید آنها ( سکسکه ها ) چه موقع شروع می شوند . شما در حال خواندن هستید یا شاید بازی می کنید . شما مشغول کار خود هستید . ناگهان دچار سکسکه می شوید . چند ثانیه می گذرد . دوباره سکسکه می کنید . اوه ، این سکسکه است . امیدوارم زود برطرف شود . سکسکه بیماری ها بیماری نیستند . آنها فقط اتفاقی رخ می دهند . یکی از عضلاتی که به تنفس شما کمک می کند ، بدون دلیل شروع به انقباض میکند . و آن زمانی است که سکسکه می کنید . نه ، سکسکه ها بیماری نیستند . اما به اندازه سرماخوردگی ناخوشایند هستند . آنها دردسر بزرگی هستند . ابتدا آنها ممکن است خنده دار به نظر برسند . ممکن است در کلاس نشسته باشید . شما به سکسکه ادامه می دهید . دوستان شما ممکن است شروع به پوزخند زدن بکنند . سکسکه ، سکسکه ، سکسکه اگر متوقف نشود ، چه می شود ؟ در این صورت زیاد خنده دار نیست . اگر سکسکه ها خیلی ادامه یابند ، می توانند باعث شوند که شما احساس بدی داشته باشید . آنها میتوانند مثل هر بیماری حال شما را بد کنند . آنها می توانند صدمه بزنند . اکثر مردم فکر می کنند که میدانند چگونه سکسکه را متوقف کنند . فقط از آنها بپرسید آنها به شما خواهند گفت نفستان را نگهدارید . یا شاید به شما بگویند برای چند دقیقه داخل یک پاکت تنفس کنید . یا در حالی که نفستان را حبس کرده اید یک لیوان کامل آب بنوشید . یا از کسی بخواهید با صدای بلند شما را بترساند . بعضی از این معالجات به نظر می رسد که موثر است . شما میتوانید آنها را امتحان کنید . یکی از آنها ممکن است به شما کمک کند . دکترها کارهای زیادی برای سکسکه نمی توانند انجام دهند . داروهای کمی وجود دارد که گاهی اوقات کمی به متوقف کردن سکسکه کمک می کنند . اما بیشتر دکترها فقط به شما می گویند صبر کنید تا سکسکه ها بر طرف شوند . و آن توصیه خوبی است چونکه اکثر آنها فقط برای مدت کوتاهی طول می کشند . اما جک اولِری خیلی خوش شانس نبود . او قبل از اینکه سکسکه اش برطرف شود 160 میلیون سکسکه کرد . آقای اولِری رکورد سکسکه را حفظ کرد . او از سال 1948 تا 1956 بمدت هشت سال سکسکه کرد . سرانجام چه چیزی او را معالجه کرد ؟ نمیدانم . شاید او با یک سکسکه فوق العاده بلند خودش را ترساند .
درس هفتم
حال شما چطور است ؟
« سلام . » « حال شما چطور است ؟ » « صبح به خیر » ، « هنوز غذا نخورده اید ؟ » ، « کجا می روید ؟ »
اینها سلام و احوالپرسی هایی ( تعارفاتی ) هستند که مردم وقتی همدیگر را ملاقات می کنند ، به زبانهای مختلف به کار می برند . ولی سلام و احوالپرسی چیست ؟ سلام و احوالپرسی راهی برای صمیمی بودن با یک شخص است . آن راهی است برای مودب بودن . آن همچنین راهی برای آغاز گفتگو است . در بسیاری از زبانها یک سوال به عنوان سلام واحوالپرسی به کار می رود . « کجا دارید می روید ؟ » ، « اوضاع چطور است ؟ » اما این چنین سوالاتی واقعی نیستند . آنها به یک جواب کامل و حتی و واقعی نیاز ندارند . مثلاً در زبان انگلیسی متداول ترین سلام و احوالپرسی ، سوال درباره سلامتی شخص است :
« حال شما چطور است ؟ » ولی ما انتظار نداریم که مردم درباره سلامتی خودشان به ما چیزی بگویند . ما از آنها انتظار نداریم که در مورد سردرد یا کمردردشان صحبت کنند ، ( حتی ) اگر هم (دردی ) داشته باشند . مردم به این سوالات با یک عبارت ثابت مانند « خوبم ، متشکرم .» یا « خیلی خوبم ، متشکرم .» جواب میدهند . به همین طریق در کشورهایی که مردم با « کجا دارید می روید ؟ » احوالپرسی می کنند یک جواب ساده « فقط قدم می زنم » کافی است .
لازم نیست توضیح دهید که واقعاً کجا می روید . در اکثر زبانها یک احوالپرسی با « یک گفتگوی کوتاه » همراه است . « گفتگوی کوتاه » یعنی چیزهای کوچکی که ما در آغاز مکالمه درباره آنها صحبت می کنیم . در کشورهای انگلیسی زبان مردم اغلب در باره هوا گفتگوی کوتاهی می کنند . « روز خوبی است ، مگر نه ؟ » « هوای بسیار بدی است . مگرنه ؟ » اما چیز خاصی درباره گفتگوی کوتاه وجود دارد . این گفتگو باید درباره چیزی باشد که هر دوطرف درباره آن نظر یکسانی داشته باشند . منظور از گفتگوی کوتاه این است که به هر دو طرف اجازه داده شود تا در مورد چیزی به توافق برسند . این امر ملاقات اشخاص را آسانتر و راحت تر می کند . مردم معمولاً در مورد هوا توافق دارند بنابراین این موضوع مناسبی ( مطمئنی ) برای گفتگوی کوتاه است . اما مردم معمولاً در مورد مذهب یا سیاست توافق ندارند ، بنابراین اینها موضوعات مناسبی برای گفتگوی کوتاه در زبان انگلیسی نیستند . موضوعات گفتگوی کوتاه نیز بستگی به جایی دارد که گفتگو در آن صورت می گیرد . در مسابقات فوتبال مردم در مورد بازی که تماشا میکنند ، گفتگوی کوتاهی می کنند . « بازی خیلی خوبی است ، مگر نه ؟ » در ایستگاه اتوبوس مردم ممکن است در مورد سیستم حمل و نقل اظهار نظر کنند : « اتوبوس ها این روزها خیلی کند هستند ، مگرنه ؟ » در هر زبانی سلام و احوالپرسی ها و گفتگوهای کوتاه بخش مهمی از مکالمه هستند . نحوه احوالپرسی و چیزهایی که مردم درباره اش صحبت می کنند ، اگر چه ( با وجود این ) ممکن است در یک زبان با زبان دیگر فرق داشته باشد . این نشان می دهد وقتی ما زبانی را یاد می گیریم ، چیزهایی بیشتر از کلمات و گرامر برای یاد گرفتن وجود دارد . ما همچنین باید رفتار اجتماعی مردمی را که به آن زبان صحبت می کنند ، یاد بگیریم .